رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

دخترم رها

سفر کرمان

هفته اخر ماه رمضون رفتیم کرمان دوتایی از چند روز قبل مشغول جمع کردن وسیله بودی و مرتب از من می پرسیدی چند روز دیگه مونده .خلاصه روز موعود فرارسید و من و تو رفتیم که سوار قطار بشیم .بابایی ما رو رسوند وقتی از ماشین پیاده شدیم به بابات گفتی دلم برات تنگ می شه و بغض کرده بودی اصلا انتظار نداشتیم . توی قطار ماجرا داشتیم مدتی بود که سوار قطار و هواپیما نشده بودی و برات جالب بود . کرمان خیلی بهمون خوش گذشت من همش با دوستام بودم و تو هم با دوستات .بعد از ظهر ها با مریم جون و ساقی می رفتی پارک شبها هم تا اخر شب بیدار بودی خلاصه اینقدر حال کردی که همش به من می گی مامان کاشکی کرمان زندگی می کردیم . موقع برگشتن سوار هواپیما شدیم که اونم ماجراه...
3 مرداد 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم رها می باشد